وبموبم، تا این لحظه: 3 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

سفر نامه ی من

من تنهام مثل ماهی توی تنگ

اردو 1

ما پارسال برای اولین بار در کلاس سوم رفتیم اردو. شب قبلش خیلی شب بدی بود. اون شب رفته بودم تولد ماهان که یکی از دوستام هست. وقتی رفتیم توی پار گینگ که فوتبال بازی کنیم یکی از فامیل های ماهان که خیلی از ما بزرگتر بود با ما فوتبال بازی کرد و یه شوت زد و ادت سوت خورد تو بینی من قبل از اون هم یه تکل روی پای دوستم که اسمش علیرضا زائر ثابت بود و اون هم مصدوم شد. خب من رفتم عکس گرفتم و رفتیم پیش یه دکتر و گفت مشکلی نداره. رفتیم خونه. صبح روز بعد رفتیم مدرسه و سوار اوتوبوس شدیم و به سمت مکان اردو که شهرستان فومن بود. اوجا اول با البرز صمیمی ترین دوستم بد مینتون بازی کردیم و بعد فوتبال،بگذریم. ناهار خوردیم و اونجا از دکه هایی ...
28 مرداد 1399

کافه گردی 1

یه روز من با مامان و بابام رفتیم و آزمایش خون دادیم. بعد مامانم گفت که بریم کافه ملو. ما که رفتیم توی کافه ملو توش برام جذاب بود. من اونجا صبح.نه ی آلمانی خوردم و با فضاش حال کردم. این رو بهتون بگم که قلیون توش کشیده نمیشه پس با خیال راحت برین غذا بخورین.
28 مرداد 1399
1